تاریخ انتشار : جمعه 9 تیر 1402 - 0:33
کد خبر : 4866

مدیرمسئول پایگاه خبری تمدن یزد؛ محدثه میرجلیلی/ خبرنگار فاطمه معلم

همزمان با چهلمین روز عروج جانباز محمدیوسف سیبویه: روایت همسر یک جانباز/ زندگی سخت اما شیرین گذشت!

همزمان با چهلمین روز عروج جانباز محمدیوسف سیبویه: روایت همسر یک جانباز/ زندگی سخت اما شیرین گذشت!
به راستی همسر جانبازان،در خط مقدم فداکاری و اوج ایثار گام برمی دارند و هر لحظه ذره ذره وجودشان را برای آرامش و آسایش خانواده شان فدا می کنند.

به گزارش پایگاه خبری تمدن یزد، جانبازان بزرگانی هستند که قامت غیرت برافراشتند تا لوای اقتدار ایران اسلامی را استوار بدارند.اینان یادگار دورانی هستند که سلامت جسم و آرامش روانی شان را فدا کردند تا کشور پاینده بماند.
«محمد یوسف سیبویه» جانباز سرافراز که در بحبوحه ی انقلاب ۵۷ در زندان ساواک به درجه ی جانبازی نائل آمد.
به مناسبت چهلمین روز درگذشت این جانباز سرافراز با خانم میرجلیلی همسر محترم و پاک دامنشان به گفتگو نشستیم.

*بفرمایید جانباز مرحوم به چه نحوی مجروح شدند؟
ایشان در حین پخش اعلامیه ی امام حوالی مسجد ملا اسماعیل توسط نیروهای ساواک دستگیر شدند و به مدت یک ماه کسی از ایشان هیچ خبری نداشته است که در این مدت ۵ روز در زندان اوین و ۲۵ روز در زندان اصفهان بودند و توسط شهید صدوقی و پیگیری ایشان آزاد شدند البته آن سال ما هنوز ازدواج نکرده بودیم و خودشان تعریف می‌کردند.

*چه سالی ازدواج کردید و حاصل ازدواجتان چند فرزند بود؟
ما سال ۵۹ ازدواج کردیم که سه فرزند (دو دختر و یک پسر) در سال‌های ۶۰، ۶۲ و ۶۵ به دنیا آمدند و حاصل ازدواج ما شدند.

*آیا آقای سیبویه آثار جراحت روی بدنشان داشتند؟
بله روی سر ایشان به خاطر ضربه‌ای که وارد شده بود و همچنین جای سوختگی روی پای ایشان از علائم شکنجه‌هایی بود که در زندان ساواک متحمل شده بودند و آثارش روی بدنشان معلوم بود که بعدها جانباز ۵۰ درصد شناخته شدند.

*در چه شغلی فعالیت داشتند؟
تقریبا۱۰ سال در دادگستری یزد در سمت مدیردفتر قضایی ودر جوار آیت الله ناصری مشغول خدمت بودند که بعدا به خاطر شدت گرفتن بیماری و کسالتی که داشتند نتوانستند ادامه بدهند.

*شرایط جسمی شان در این سالها چطور بود؟

عمده مشکل ایشان بیماری روحی روانی بود که ۱۵ سال اول زندگی تقریبا مشکلات کمتری داشتند ولی رفته رفته بیماری اوج گرفت به طوری که به خاطر درد جسمی و کسالت نتوانستند به زندگی عادی خود ادامه دهند و خانه نشین شدند.در این سال ها بیش از ۲۰۰ جلسه توسط پزشک به ایشان شوک روحی وارد شد داروهای زیادی مصرف می‌کردند.تقریبا ۲۵ سال در هیچ مجلس و مهمانی نتوانستند شرکت کنند و فقط دو مرتبه ایشان را به زیارت امام رضا(ع)بردیم.

*رفتارشان با شما و فرزندان چگونه بود؟
بسیار مهربان و وفادار و خوش گفتار بودند یکسره من را که پرستاری‌شان بر عهده داشتم مورد دعای خیر قرار می‌دادند و مدام به من می‌گفتند«شما جاتون تو بهشته!» و اصرار به دست بوسی من داشتند.

ویژگی بارزشان قدرشناسی و معرفتشان بود با بچه‌ها نیز بسیار با ملاطفت و مهربانی برخورد می‌کردند هرگز آنها را دعوا نمی‌کردند هرچند که بخاطر شرایطشان نمی توانستند خیلی برایشان وقت بگذارند و تفریح بروند ولی رفتار خوبی با بچه‌ها داشتند حتی نوه‌ها که منزل ما جمع می‌شدند و بالاخره بازیگوشی و سر و صدا داشتند گلایه نمی‌کردند.

*از ایام اسارت خاطره ای داشتند که تعریف کنند؟

بله؛ می‌گفتند نیروهای ساواک اصرار داشتند که او بقیه ی کسانی که اعلامیه پخش می کردند را لو بدهد وبه اقداماتشان اعتراف کند. همینطور خطاب بهشان می‌گفتند« پدرسوخته! کاری به سرت می‌آوریم که نه دنیا داشته باشی نه آخرت…»

روحش شاد…شوهر من واقعاً به علت بیماری و کسالتی که داشتند سراسر عمرشان زجر کشیدند و دنیایشان با درد و ناراحتی سپری شد البته که آخرتشان آباد و بهشت جایگاهشان است.

*زندگی با یک جانباز سختی های زیادی دارد…جایی از زندگی بود که واقعاً احساس خستگی کنید؟

هرگز؛ من خودم با وجود اینکه کارمند بودم و ۲۶ سال به عنوان نیروی فرهنگی مشغول به خدمت بودم، وظیفه بزرگ کردن و تربیت بچه‌ها و از طرفی بیماری همسرم بر عهده داشتم هرگز خم به ابرو نیاوردم و با صبر و شکیبایی و آنچه در توان داشتم برایشان گذاشتم چون علاقه بسیاری بهشان داشتم و قلبا او را دوست می‌داشتم. حتی پدر مرحومشان من را به خاطر صبوری تشویق می‌کردند. بچه‌ها نیز طوری تربیت شده بودند که درک بالایی داشتند و خوشبختانه هیچوقت از این شرایط ناراضی نبودند.

*توصیه ایشان به جوان ها در زندگی چه بود؟

خیلی به نماز اول وقت سفارش می‌کردند. پوشش مناسب خیلی برایشان مهم بود.مدام به غیبت نکردن توصیه می‌کردند حتی خودشان در حرف‌هایشان مراقب بودند که غیبت نکنند.
تکیه کلامشان این بود که انقلابی بودن مهم نیست،انقلابی ماندن مهم است.

*آیا در اقوام شهید یا جانباز دیگری دارید؟
بله،دایی خود من« شهید نصرالله میرجلیلی»در منطقه مهران سال ۶۲ به شهادت رسیدند.
پدر مرحوم خودشان حاج شیخ میرزاعلی سیبویه از روحانیان راست گفتار بودند که من به عنوان عروسشان میتوانم بگویم در مدت عمرشان یک کلمه دروغ نگفتند و بسیار به راست گویی سفارش می‌کردند.

*آیا جامعه ما تا به امروز توانسته پاسخگوی نیاز جانبازان باشد؟از خدماتی که به شما داده می شود راضی هستید؟

واقعیت ما هیچوقت دنبال و پیگیر مزایاوخدمات خاصی نبودیم و خداشاهد است که بدون چشم داشت روزگار گذراندیم و انصافا هزینه های بیماری مرحوم توسط دولت پرداخت می شد واز این بابت مشکلی نداشتیم.

*عروج آقای سیبویه در چه سنی و چه روزی بود؟
روحشون شاد! بعد از گذشت سال‌ها تحمل درد و رنج به علت مصرف داروهای زیاد اواخر به کلیه‌هاشان آسیب وارد شده بود که پزشک تشخیص دیالیز داده بود و بعد از سه مرتبه دیالیز در دوم خرداد در سن ۶۶سالگی به رحمت خدا رفتند.

*در آخر به عنوان همسرجانباز چه توصیه ای به جوان ها دارید؟

قدر همسرانتان را بدانید واقعاً هیچکس جای مرد در زندگی را پر نمی‌کند همیشه با عشق و علاقه زندگی کنید تا از زندگی بهره ببرید.سعی کنیم شان و منزلت شهدا و جانبازان حفظ شود.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

بیمه پاسارگاد/ نمایندگی میرجلیلی  صرفه جویی فروش محصولات ترمه یزد فروش محصولات ترمه یزد خرید و فروش انواع محصولات ترمه

فرهنگی

اخبار سیاسی